عروسی رفتن پسر ها

اگر دو سه هفته قبل بهشون بگی یا دو سه ساعت قبل هیچ فرقی نمی کنه. 

روز عروسی ؛ ساعت ۱۲ ظهر از خواب بیدار می شه... خیلی خونسرد و ریلکس صبحانه خورده و تمام برنامه های تلویزیون رو می بینه.  

ساعت ۶ بعد از ظهر ؛ اون هم حتما با تغییر جو خونه که همه دارن حاضر میشن یادش می افته که بعله... عروسی دعوتیم ... 

بعد از خبر دار شدن انگار که برق گرفته باشنش... می پره تو حموم... 

توی حموم از هولش ؛ صورتشم با تیغ می بره... (بستگی به عمق بریدن داره؛ ممکنه مجبور بشه با همون چسب زخم بره عروسی) 

ریش هاش زده نزده (نصف بیشترو تو صورتش جا می زاره) از حموم می یاد بیرون... 

ساعت۶ بعد از ظهره ... هنوز تصمیم نگرفته چه تیپی بزنه رسمی باشه یا اسپرت... 

تازه یادش می افته که پیرهنشو که الان خیلی به اون شلوارش می یاد اتو نکرده شلوارشم که نگاه می کنه چند روز پیش درزش پاره شده بوده و یادش رفته بوده که بگه بدوزن... 

کلی بد بیراه به همه می گه که چرا بهش اهمیت نمی دن و پیرهنشو که تو کمد لباساش بوده رو پیدا نکردن و اتو نکردن  

و شلوارشو چرا از علم غیبشون استفاده نکردن که بدونن که نیاز به دوختن داره... 

خلاصه بلاخره ... یه لباس مناسب با کلی هول هول کردن پیدا می کنند و می پوشه ( البته اگه نیاز بود که حتما به کمد پدر و برادر هم دستبرد میزنه )  

ساعت ۸ شب عروسی شروع می شه ساعت ۹ شب به شام عروسی می رسه... 

البته اگر از عجله زیادش ؛ توی راه تصادف نکرده باشه که دیر تر از این به عروسی میرسه

عروسی رفتن دختر ها

دو سه هفته قبل از عروسی دغدغه ی خاطرش اینه که : من چی بپوشم؟ 

توی این مدت هر روز یا دو روز یه بار پرو لباس داره... 

اون بلوز رو با این کفش ست می کنه یا اون شلوار رو با اون شال. 

ممکنه به نتایجی برسه یا نرسه؛ اخر سر هم می ره لباس می خره. 

بعد از اینکه لباس مورد نظر رو انتخاب کرد ... حالا متناسب رنگ لباس ؛ رنگ ارایش صورتش  رو تعیین می کنه ... اگر هم توی این مدت قبل از مهمونی چیزی از لوازم ارایش مثل لاک و سایه و ... که رنگها شو نداره رو تهیه می کنه... 

حتی مدل مویی که اون روز می خواد داشته باشه رو تعیین می کنه ... مثلا ممکنه شینیون کنه یا مدل دار سشوار بکشه ...  

البته سعی می کنه با رژیم غذایی سفت و سخت تناسب اندامش رو حفظ کنه. 

یه رژیمی هم برای پوست صورتش می گیره ... مثل پرهیز از خوردن غذاهای گرم. 

ماسک های زیادی هم می زاره از شیر و تخم مرغ و هویج وخیار و توت فرنگی و گوجه گرفته تا لیمو ترش. 

خوب روز موعود فرا میرسه 

ساعت ۸ صبح از خواب بیدار می شه ( انگار که یه قرار مهم داره ) بعد از خوردن صبحانه می پره تو حموم ... بالاخره ساعت ۱۰ تا ۱۱ می یاد بیرون  

بعد از ناهار 

لباس میپوشه میره ارایشگاه چون چند روز قبلش زنگ زده و وقت ارایشگاه گرفته برای ساعت ۱ بعد از ظهر  

توی ارایشگاه کلی نظر خواهی می کنه از اینو اون که چه مدل مویی براش بهتر تره هر چی هم ژورنال ارایشگر بنده خدا داره رو می گرده اخر سر هم خود ارایشگر به داد طرف می رسه و یه مدل بهش پیشنهاد می کنه و اونم قبول می کنه  

ساعت ۳ می رسه خونه ... بعد شروع می کنه به ارایش کردن... 

بعد از پوشیدن لباس که خیلی محتاطانه صورت می گیره ( که مدل موهاش خراب نشه ) یه عکس یادگاری از چهره ی زیباش می گیره که بعدا به نامزد اینده اش نشون بده . 

ساعت ۸ عروسی شروع می شه ... یه جوری راه می افته که نیم ساعت زودتر اونجا باشه.

واقعا تقصیر کیست که دختران ازدواج نمیکنند........

تقصیر ساعت کاری ام است که صبح خروس خوان می روم و صلاه ظهر می ایم و شانس دیده  

شدن را از دست می دهم  

تقصیر خواهرم است که از شوهرش طلاق گرفت و باعث شد نظر همه نسبت به ما عوض شود.  

تقصیر بابا است که ان قدر پول ندارد که چشم ملت در بیاید . 

تقصیر مامان است ... مگر نمی گویند مادر را ببین دختر را بگیر. 

تقصیر پسر عمو است که نفهمید عقد دختر عمو و پسر عمو را در اسمان ها بسته اند . 

تقصیر مادر شوهر عمه است می دانم که بختم را او بسته.  

تقصیر پسر همسایه دست راستی است که به خودش اجازه داد از من خواستگاری کند.  

تقصیر پسر همسایه دست چپی است که به خودش اجازه نداد از من خواستگاری کند . 

تقصیر تلویزیون است که توی همه سریال هایش همه جوان ها ازدواج می کنند و اصلا به مشکلات ما جوان های ازدواج نکرده نمی پردازد . 

تقصیر مطبوعات است که توی مطالبشان همه جوان ها از هم طلاق می گیرند و مردم را نسبت به ازدواج بدبین می کنند . 

تقصیر دولت است که فکری برای حل بحران ازدواج جوان ها نمی کند . 

تقصیر مجلس است که به جای سربازی اجباری پسر ها را مجبور به ازدواج نمی کند. 

تقصیر سازمان ملل است که روی سر درش نوشته شده بنی ادم اعضای یکدیگرند اما مشخص نکرده که مثلا من بنی عضو کی هستم . 

تقصیر کره زمین است که جوری نچرخید که من و نیمه گمشده ام به هم برسیم. 

تقصیر قمر است که روز به دنیا امدن من در عقرب بوده.

 

 

 

اقاقی سر بلند

خورشید باش تا از نورت گرمای عشق را احساس کنیم و در سایه های مهربانی ات در عطش اسمان بجوشیم . خورشید بودن یعنی انعکاس عاطفه ها . برق نگاهی که از چشمی میجوشد به اشتیاق دیدار . و تو اگر خورشید شوی تکسوار اسمان خواهی بود چون برای اقیانوسهای خالی ذهنم همیشه ی همیشه اقاقی سر بلند بر دیوارها بوده ای و خواهی بود

رویائی ترین فصل زندگی ام

اگر روزی به تو رسیدم انگاه اشکم را روانه میسازم انگونه که سرا پا اشک شوی در هجوم گریه هایم . مخمل پوش شبهایم وای رویایی ترین فصل زندگی ام دلم انگونه تنگ توست که خویش را از یاد برده و باورش را پاک کرده از باور همه چیز.من دنبالت میگردم ان گونه که یک روز میان غروبی ترین لحظهه ها بیابمت و انگاه دستان معصوم و پر از سخاوت محبتت را به من هدیه کنی و من دستانت را پر سازم از مروارید اشکم که بی تو بودن سخت بود برای عابری که هیچگاه ماندگار کوچه ای نبود جز کوچه ی عشق تو